دوباره آمدم به کربلای تو
که تا بپا کنم دمی عزای تو
گذشته اربعین زروز کشتنت
بیامدم کنون شوم فدای تو
دوباره آمده به یاد وخاطرم
تن به خون تپان،زسر جدای تو
به یادم آمده وداع آخرت
واشک بی امان اقربای تو
شدی توکشته و به دشت پر بلا
شدم سپر برای بچه های تو
چه سخت بود اسیری ام ولی شدم
رضای بر قضای کبریای تو
سرت به روی نی چراغ راه من
تپیده دل همیشه در هوای تو
ره تو یا حسین ره سعادتست
خوشم کشیده ام بلا به راه تو
بسی به شهر شام به ما جفا شده
زسوی خصم دون و بی حیای تو
برادرم به شام بمانده دخترت
شده به شهر کینه ها فدای تو
کشم خجالت از تو ای حسین من
خوشا که مرگ من شود دعای تو
شاعر : اسماعیل تقوایی
- سه شنبه
- 16
- آبان
- 1396
- ساعت
- 15:58
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه