نشسته ایم ولی تذکره مهیا نیست
خبر رسیده که دیگر برای ما جا نیست
قبول وصله ی ناجور این بساط منم
قبول جای بیابان کنار دریا نیست
اگر چه دوست به چیزی نمی خرد ما را
ولی کسی که نیفتد به پاش از ما نیست
قسم به عصمت زهرا که زود می شکند
قدی که زیر مصیبات کربلا تا نیست
به یاد تشنگی اش،تشنه کام باید مرد
سر شکسته که در این بساط پیدا نیست
چه شد که حضرت زینب دوید،،چون گودال
هنوز هم که هنوز است جای زنها نیست
نشست لحظه ی آخر به سینه اش قاتل
گرفت موی سرش را،،مجال حاشا نیست
و تیز بودن تیغ از شروط انصاف است
کنار جرعه ی آبی که حق قربانیست
شاعر : حسین واعظی
- شنبه
- 20
- آبان
- 1396
- ساعت
- 14:22
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
حسین واعظی
ارسال دیدگاه