• دوشنبه 3 دی 03

 رضا باقریان

اربعین -( می آورم سمتِ زیارت، کاروان را )

1003

می آورم سمتِ زیارت، کاروان را

یک کاروان از یاس‌های ارغوان را

بالا سر و، پایینِ پا، فرقی ندارد

آورده ام پیش تو این قَدّ کمان را

ای کاش نامحرم نبود اینجا، ببینی

این حال و روز و، ناله ها و، وضعمان را

تو سر نداری، من سر و سامان ندارم

بر سینه دارم داغ‌های این و آن را

ای کاش می‌دیدی مرا، مویم سپید است

بسکه شنیدم طعنه‌های ساربان را

هم بر تن تو زخم بسیار است هم من

این زخم‌ها برده ز من تاب و توان را

تو زخمِ نیزه داری، اما من برادر

دارم نشان روی جگر زخمِ زبان را

از کوچه‌های کوفه خیلی حرف دارم

آوردم از آنجا برایت نیمه‌جان را

من از نفس افتاده‌ام تو از روی زین

من کعبِ نی خوردم به تن، تو هم کمان را

هر چه بلا آمد سرم، نذر سر تو

سالم رساندم کربلا باغ خزان را

لعنت به آنکس که تو را از من گرفت و

بر جان ما انداخت، شمرِ بد دهان را

یک اربعین از محضر تو دور بودم

یک اربعین کردم تحمل این سنان را

یک اربعین بودم سپر پیشِ بلاها

زیر پر و بالم گرفتم دختران را

یادم نرفته محملت در گِل فرو رفت

یادم نرفته ناقه‌ی بی‌سایبان را

یادت نرفته داغ، پشت داغ دیدی

یادم نرفته یا اخی داغ جوان را

بزم شراب اوضاع روحم را به هم زد

دیدم لب غرقِ به خون را، خیزران را

این زجرِ بی‌مقدار، خیلی زجرمان داد

خیلی کتک زد دختر شیرین زبان را

دروازه ی ساعات، اشکم را در آورد

آنجا که دیدم حلقه‌ی نامحرمان را

در کوفه با رفتارشان آتش گرفتم

هرگز نمی‌بخشم برادر کوفیان را

هر منزلی که ایستادم سنگ خوردم

بالای پشت‌بام می‌دیدم زنان را

دنبال تو، منزل به منزل می‌دویدم

حالا ببین پای منِ دامن‌کشان را

از تو چه پنهان، بی تو خیلی گریه کردم

آهم گرفته ناله‌ی هفت آسمان را

خیلی سرت را سعی کردم پس بگیرم

خیلی دلم می خواست پیش تو بمیرم

 

شاعر : رضا باقریان

  • شنبه
  • 20
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 14:28
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران