می سوزد همچون لالۀ در خون طپیده
امشب علی در حال اغماء ناله دارد
گوئی که یاد از یار هجده ساله دارد
امشب حسن آئینه دار رنج وغمهاست
با سوز دل مرثیه خوان داغ باباست
امشب حسین از غم گریبان چاک سازد
خونابه از رخسار با با پاک سازد
امشب چونی کلثوم او فریاد دار د
فریاد از بیرحمی صیاد دارد
امشب به لحظه لحظه غمخواری زینب
تصویب شد حکم پرستاری زینب
امشب سفارش می کند مولا به زینب
از کربلا گوید برایش راز ومطلب
گوید به زینب دخترم آرام جانم
کم ناله کن ای محرم راز نهانم
هر چند بهر من تو قلب ریش داری
صبری نما چون گریه ها در پیش داری
چشم تو دیده مادر پهلو شکسته
دست پدر را با طناب کینه بسته
چشم تو دیده سینۀ مجروح مادر
پرواز روحانی مرغ روح مادر
چشم تو دیده نیمه شب با حال خسته
خوانده نماز خویش را زهرا نشسته
از بعد او داغ پدرباید ببینی
طشت پر از لخت جگر باید ببینی
آری دلت را داغ روی داغ باید
هفتاد ودو داغ از خزان باغ باید
باید حسینت را ببینی پاره پاره
بیرون کشی تیر از گلوی شیر خواره
امشب کند مولا به عبّاسش سفارش
بنماید از نور دو چشم خویش خواهش
گوید که ای سرو چمن ای نور عینم
در کربلا جان تو جان حسینم
روزی که جز او رهبری دیگر نداری
عباس من دست از حسینم بر نداری
شاعر:عسگری داداش
- یکشنبه
- 15
- مرداد
- 1391
- ساعت
- 14:48
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه