سر برون آرید از زانوی غم عید آمده
نیمه شعبان به دلها نور امید آمده
بر تماشای جمالش ماه و خورشید آمده
بهر یکتایی حق آیات توحید آمده
گو به عشاق جهان پایان تردید آمده
در زمین و آسمان ها عید جاوید آمده
پر ز شادی گشته اندر آسمانها و زمین
هر امیری پیش او بر خاک ره ساید جبین
آسمان سامرا پر گشته از عطر جنان
کعبه دل قبله جان جهان گشته عیان
نام او روزی شود جاری به هر بانگ اذان
بر مسیح و نفخه عیسی دمان او داده جان
اشک شادی از عیون عاشقان گشته روان
حوریان جمعند دور مهدی صاحب زمان
ای ملائک بهر دیدارش همه بندید صف
او بود نجل امیرالمومنین شاه نجف
ای امام عسکری ابن الرضا بابا شدی
ای عروس فاطمه محبوبه طاها شدی
نرگسی و بهترین گل در همه گلها شدی
تو محمد زادی و نور دل زهرا شدی
زیب و فری بر زمین و گنبد مینا شدی
بر زنان چون فاطمه هم سرور و مولا شدی
قلب ما تنگ است مولانا نما خود منجلی
یابن طاها یابن یاسین یابن زهرا و علی
محو چشم مست مهدی خالق ارض و سماست
شادمان از مقدم او قلب ختم الانبیاست
سرفراز از عدل و داد او علی شیرخداست
این پسر سری ز اسرار وجود کبریاست
بر لبش آیات قرآن و مناجات و دعاست
عطر دل انگیز زلفش بر تن باد صباست
با ظهورت عالم امکان شود خلد برین
رحمتی بر کل عالم نعمتی بر مومنین
کیست مهدی آخرین یادآور خون خدا
کیست مهدی یاور و یاری دهی درد آشنا
کیست مهدی یادگار حضرت خیرالنسا
کیست مهدی مایه آرامش دلهای ما
کیست مهدی آخرین شمع شبستان هدا
کیست مهدی مصلح و منجی و میر و مقتدا
یا اباصالح بیا تا این جهان گلشن شود
دیده مستضعفان از مقدمت روشن شود
تا به کی در پرده ستر خداوندی نهان
می رسد روزی به پایان انتظار این جهان
می رود منزل به منزل بی قرارت کاروان
می وزد بر لاله زار عاشقان باد خزان
چشم مظلومان شده در انتظارت خون فشان
کی روا باشد به دوشت این چنین بارگران
خط بطلانی به باطل ذکر جاءالحق تویی
ای امام انس و جان الحق لسان الحق تویی
می رسد روزی که تیغت خیزد از بند نیام
می رسد روزی که آید عطر نرگس بر مشام
می رسد روزی که جاء الحق کشد بیت الحرام
می رسد روزی که عدل و داد آید در کلام
می رسد روزی که آیی با تحیات و سلام
می رسد روزی که زخم سینه گیرد التیام
می رسد روزی که شب طی گردد و ظلمت تمام
آیه فتحا مبینا آیتی محکم بود
یا لثارات الحسینت نقش آن پرچم بود
خیمه گاهت دارد از زخم جگر صدها نشان
کوله باری پر ز طعنه داری و زخم زبان
چادر خاکی زهرا مادرت در بین آن
خاتمی که برد از انگشت جدت ساربان
مشک پاره پاره میر و علمدار جوان
گوشواری که شد برون از گوش های کودکان
ای بنی آدم همه اعضای یکدیگر شوید
خادمی در آفرینش بهر این گوهر شوید
شاعر : جواد کلهر
- سه شنبه
- 23
- آبان
- 1396
- ساعت
- 18:33
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
جواد کلهر
ارسال دیدگاه