هنگام سرور و شعف ارض و سما شد
در روی زمین میکده ای باز به پا شد
مرغ دل و جان در پی دلدار رها شد
از در به در آیید که هنگام عطا شد
با برگ گلی خانه بلبل شده زیور
برده دل و جان از دل جان پرور دلبر
در شهر مدینه شجر نور ثمر داد
معبود به معشوقه خود باز پسر داد
او را نه پسر بلکه بر او قرص قمر داد
زان قرص قمر بر پدرش دیده تر داد
نامش علی و همچو علی بر همه سرور
خرسند ز میلاد علی سوره کوثر
انگار که در لعل لبش نهر پر آب است
قنداقه نورانی او دست رباب است
گویا به کف مادر او جام گلاب است
نوری به رخ انور او همچو نقاب است
بر یاری شاه دو سرا آمده یاور
حق داده به شاه شهدا اکبر دیگر
روید ز زمین از قدمش سوسن و سنبل
قوس و قزح از عرش زده دور سرش پل
زینت شده گهواره او بهر تجمل
هر کس زده بر دامن او دست توسل
بردند ملائک بدنش را سوی داور
با عطر جنان مقدم او گشت معطر
سیراب شده دشت و دمن از گل رویش
مست است زمین از قدم و نکهت و بویش
خیل ملک از عرش روان گشته به سویش
جبریل زمین گیر شد و سائل کویش
نامش علی و نجل علی فاتح خیبر
در هر گره بازوی او قدرت حیدر
خان کرمش بی حد و چون خان نعیم است
او ابن کریم بن کریم بن کریم است
دربان درش عیسی و موسی کلیم است
در کرببلا بهر پدر ذبح عظیم است
او طفل رضیعی است که مهدش شده سنگر
مصباح هدی را بود این طفل چو لنگر
بوسد پدرش از چه خدا زیر گلویش
ساید رخ خود را به رخ ماه و نکویش
بسته است دخیلی به سر تارک مویش
محو رخ او گشته علی همچو عمویش
او را مگر عیبی است زند بوسه مکرر
اشک پدر این گونه فرو ریخت به حنجر
خشکیده لبش سوخت ز آهش دل سقا
خجلت زده از داغ لبش زاده زهرا
او آب روان را ز عدو کرده تمنا
سقا به خروش آمده و گشته محیا
افسوس که خالی شده میخانه و ساغر
او دست تهی آمده از جانب لشکر
سرباز نه او یک تنه خود میر سپاه است
او بهر حسین بن علی پشت و پناه است
بر غربت و مظلومی ارباب گواه است
خونش به بر خصم ستمکار مباه است
یک جرعه از این آب رسانید به اصغر
یک تن نشد از بهر خدا رام و مُسَخَر
گویا به لب تشنه او آب حرام است
یارب مگر این ماه همان ماه صیام است
حجت به بر قوم ستمکار تمام است
این شیب خضیب و دل گریان امام است
او را چه شده آمده با حالت مضطّر
حق خواسته او تشنه رود سوی پیمبر
هفتادو دو قربانی سالار شهیدان
هر یک به طریقی ز وفا رفته به میدان
اصغر به روی دست پدر با لب عطشان
سیرآب شد آخر به خدا از نوک پیکان
آنکس که بود روز جزا شافع محشر
قبرش به روی سینه بشکسته شد آخر
شاعر : جواد کلهر
- سه شنبه
- 23
- آبان
- 1396
- ساعت
- 18:58
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
جواد کلهر
ارسال دیدگاه