مگر می شود گفت بس کن رباب
مگر می شود گفت قدری بخواب
مگر می شود گفت آرام گیر
مکن شیون و نوش قدری تو آب
مگر می شود گفت مویه نکن
بپوشان رخت را دگر با نقاب
مگر می شود گفت ذجه مزن
شده قلب زارت ز هجران کباب
مگر می شود گفت خاکی شدی
منه بر سرت زین مصیبت تراب
مگر می شود گفت آرام باش
درنگی نما کم کن این التهاب
مگر می شود گفت در سایه رو
که جانان او بوده در آفتاب
مگر می شود گفت مجنون شدی
جسارت بود گر کنم این خطاب
مگر می شود گفت جان می دهی
خودش می کند بهر مردن شتاب
مگر می شود گفت پروا نما
چو گردون شده بر سر او خراب
مگر می شود گفت نزدش حسین
دوباره به پا می کند انقلاب
مگر می شود گفت لای لای علی
زند هر چه زجه ندارد جواب
مگر می شود برد گهواره را
شده خیره بر جای خالی و قاب
مگر می شود پیش او آب خورد
به چشمان او مانده نقش سراب
دگر نیست یارای رفتن ورا
نمانده از او نی گل و نی گلاب
اگر آب مهری به دخت نبی است
ولی نیست دیگر بر او در ناب
جفا کردی ای حرمله بر علی
فزون تا به محشر به قبرت عذاب
گلو تشنه لب خشک بر دست باب
ز تیر تو شد حاجتش مستجاب
رها گشته تیرت به یک تن اگر
تو قتل دو تن را شدی ارتکاب
الهی نبیند کسی داغ طفل
که از آسمان هم ببارد سحاب
فقط درغمش بس که مادر شوی
کمی بر دلت افتد این اضطراب
اگر تشنه لب کودکت جان دهد
نظر هم نمی افکنی سمت آب
اگر بوته خواری بود در رهش
از آن راه هم می کنی اجتناب
علی اصغر و طفل ناخورده آب
رباب و رباب و رباب و رباب
شاعر : جواد کلهر
- سه شنبه
- 23
- آبان
- 1396
- ساعت
- 20:49
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
جواد کلهر
ارسال دیدگاه