• پنج شنبه 13 اردیبهشت 03


امام حسن مجتبی(ع) -( خواستم سر بگذارم به ضریحت اما )

1862
1

خواستم سر بگذارم به ضریحت اما
نه ضریحی،نه دری بود، نه صحنت اما

همه جا صحن و شبستان و حریمِ تو شده
پس حرم در حرم از توست حقیقت اما

خواستی چون حرم فاطمه مخفی باشد
حرمِ محترمت، از روی غربت اما

مادری، هستی و کاری نتوان کرد حسن
هر چه عشق است گرفته ز تو نَشأت اما

خواستی باز غریب همه عالم باشی
پس غریبِ همه عالم شده نامت اما

ضربِ شَستَت مددِ حیدر کرار چه کرد
نهروان،دین خدا شد ز تو نصرت اما

هر چه کردی بتو کفار تلافی کردند
خسته هرگز نشدی مَظهر غیرت! اما

همه دانند که صفّین، نبودی تو اگر
کس نمی بُرد پِی از قدرتِ تیغت اما

در جمل بود که بازوی تو را فهمیدند
ناقۀ عایشه پی شد ز هجومت اما

کینه هایی که گرفتند به دل اهلِ جمل
سرِ قاسم شده خالی به حقیقت اما

وای بر دست و سر و صورتِ عبداللهِ تو
که تلافی شده هر حمله به ضربت اما

خوب دانستی و«لایَوم کَیَومک»گفتی
که چه آمد بِسر و روی حسینَت اما

خواهرت دید، دگر جا تهِ گودال نبود
زان همه نیزه و شمشیرِ عداوت اما

در شب یازدهم خیمۀ سوزان بود و
کعب نی بود و تن بانوی عصمت اما…

شاعر این شعر را اگر می شناسید معرفی کنید

  • چهارشنبه
  • 24
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 20:41
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران