• پنج شنبه 1 آذر 03


برگشت کاروان به مدینه -( كاروان برگشت با جانى كه در پيكر نبود )

3650
4

كاروان برگشت با جانى كه در پيكر نبود
كاروان برگشت و آن را سايه اى بر سر نبود

روزها رفتند و زينب، زينب سابق نشد
هركه خواهر بود، بعد از كربلا خواهر نبود

ماذنه از گفتن الله اكبر شرم داشت
چون نشانى از اذان با لحن پيغمبر نبود

ام ليلا نيمه شب از خواب پا شد، آب خواست
يک نفر آمد، دريغ! اما على اكبر نبود

گوئيا تا چند سال از شرم زين العابدين
نعل تازه در دكان هيچ آهنگر نبود   

غالباً نزد رباب، ام البنين خاموش بود
با خودش مى گفت كاش عباسم آب آور نبود

كودكان شيرخواره، شير را پس مى زدند
در مدينه هيچكس گويى دگر مادر نبود

كودكى را ديد روى دامن مادر، رباب
گفت با زينب : كمى شكل على اصغر نبود؟

اين شنيدم كه سكينه گفت با ام البنين:
ديدمش در خواب، در انگشتش انگشتر نبود

با روان بانوان، اين قوم بازى كرده اند
آنچه از اين عده غارت شد، فقط معجر نبود

كاروان يک روز با خود دخترى دردانه داشت
كاروان برگشت اما دخترک ديگر نبود

  • پنج شنبه
  • 25
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 8:50
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران