مهر حسین آمد خزان رفت و بهار آمد
در قلب های بی قرار ما قرار آمد
وقت کهنسالی خود قطعا ثمر دارد
از نونهالی هرکه در روضه به بار آمد
ماندم چه سری در بساط نوکری اوست
که هر بزرگ و کوچکی با افتخار آمد
در جمع نوکر های خوب خود حسابم کرد
صد شکر این بیچاره یک جا در شمار آمد
آقای ما ای اهل علم خوب آقایی است
بد بودم اما با بدی هایم کنار آمد
چشمان عاشق بر روی معشوق حساس است
حرف تو شد اشکم بدون اختیار آمد
گرچه به کار تو نیامد نوکری ما
اما برای نوکرت خیلی به کار آمد
***
رفتی برای اهل بیتت سخت شد ایام
بعد از خوشی ها ناخوشی روزگار آمد
ای وای از آن لحظه ای که خواهرت میدید
در قتلگاه افتاده بودی نیزهدار آمد
گودال هم از نیزه ها پر بود و هم کوچک
در قتلگاه تو چگونه ده سوار آمد ؟!
شاعر : آرش براری
- جمعه
- 26
- آبان
- 1396
- ساعت
- 20:45
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
آرش براری
ارسال دیدگاه