آکنده است از دود هیزم بوی فروردین
انگار خون ميبارد از پهلوى فروردين
روييده روى سينه ى او يک گل ميخک
يک لاله هم گل کرده بر بازوى فروردين
سال سياهى از ربيع الاولش پيداست
در شعله خاكستر شده گيسوى فروردين
جز در حضور خالق گلها نمى شد خم
خم شد چرا پس پشت در زانوى فروردين
ديوارها با چشم خود ديدند و لرزیدند
درکوچه ها وقتى شکست ابروى فروردين
دست جهنم زاده كارى كرد كه آخر
شرمنده شد ارديبهشت از روى فروردين
نيمه شب تلخى به پايان آمد اين دفتر
پنهان شد از چشم جهان بانوى فروردين
شاعر : میلاد حسنی
- شنبه
- 4
- آذر
- 1396
- ساعت
- 9:55
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
میلاد حسنی
ارسال دیدگاه