روز آری روز ، اما تیره بود و تار بود
آنچنان که راویان گفتند شب انگار بود !
پس دوباره امت موسی به هارون پشت کرد
پشت پرده دست های سامری در کار بود
می شمرد آن روز آفت در میان مزرعه
دانه دانه دانه های پوک را ، خروار بود
آنچه در آن کوچه می زد با دل همسایه ها ...
داد هم رنگی ، نمای سنگی دیوار بود
ابتدا خودخواه ها بعداً خدا خواهان شهر
غیر از این معنا مگر "الجار ثم الدار" بود؟!
آنکه زد تنها میان شهر پیغمبر ، دریغ !
سنگ زهرا را به سینه ، لاجرم مسمار بود
فاش با بی حرمتی ها دست رد خورد عاقبت
"سینه ای کز معرفت گنجینه ی اسرار بود
***
آنچه بعد از فاطمه روی سر زینب نشست
ای ! گرد یتیمی بود یا آوار بود
شاعر : مهرداد مهرابی
- شنبه
- 4
- آذر
- 1396
- ساعت
- 9:56
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
مهرداد مهرابی
ارسال دیدگاه