کاش بیدارم کنی ، پایان دهی کابوس را
با حضورت زنده کن این مرده ی مأیوس را
یوسف گمگشته باز آید به کنعان ، ای خدا
بیشتر کن شعله ی امید این فانوس را
من چه میبینم؟ چه آمد بر سرت؟ ای نازنین
لاله کاری میکنی با خونت اقیانوس را
بس که بال و پر زدی و گُر گرفتی ، سوختی
درس عزت داده ای در شعله ها ، ققنوس را
پشت دنیا بشکند تا مثل تو آید به بار
میبرم تا ناکجا با خود همین افسوس را
آه از مام وطن ، آه از هجوم درد ها
دوست دارم سینه ی با امتحان مأنوس را
من به دَم هایی که سنگین است عادت کرده ام
کاش بودی تا ببینی این دَم محبوس را
با خودت من را ببر ، دریا به دریا ، موج موج
دوست دارم زندگیِ با خطرْ ملموس را
احمد ایرانی نسب
- سه شنبه
- 26
- دی
- 1396
- ساعت
- 11:58
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
احمد ایرانی نسب
ارسال دیدگاه