• جمعه 2 آذر 03


شعر شهادت حضرت زهرا (س) -(فدای ناله اش که بی صدا ماند)

1011
3

بسم الله النور

سخن آغشته با نامش شد آغاز
سخن پروانه ای شد گرم پرواز
سخن لال است ، اما نام او برد
به ذکر نام او شد کام او باز

خمیده می نویسم شعر ها را
شکسته می گذارم واژه ها را
قلم قلب و سرشکم جوهر من
بریده می سرایم روضه ها را

قلم بر روی کاغذ پای در گل
تمام واژه ها افتاده ساحل
چگونه می توان اندوه را گفت
همان اندوه پابرجای در دل

ورود روضه ها آرام باید
مراعات دل سادات، شاید
کمی مدحش بخوانم، مدح زهرا
اگرچه در توان ما نیاید

نخی از چادرش اعجاز می کرد
در عرش خدا را باز می کرد
کسی که اسم زهرا بود وردش
میان سجده ها، پرواز می کرد

خدا کرده است او را محوریت
چه شأنی داده او را، بی نهایت
همان بانوی هجده ساله ای که
شده عمرش همه وقف ولایت

نگاهش آسمان را زیر و رو کرد
کسی که جبرئیلش گفت و گو کرد
چه بی آلایش و ساده است ، زهرا
لباس کهنه اش را خود رفو کرد

ملائک پاسبان خانه ی او
نسیم باغ جنّت، شانه ی او
تمام عالم و آدم فدایِ
غبار مانده بر کاشانه ی او

ز خاک چادرش ما را سرشتند
میان آیه ی قرآن نوشتند:
«یقیناً شیعیان با لطف زهرا
همه در عاقبت اهل بهشتند»

مقامش را خدا داند نه هر کس
صفاتش را خدا داند نه هر کس
فقط دانم که در «لولاک» رمزی است
کمالش را خدا داند نه هر کس

تمام(بیاور) درد، درمان می کند او
جهان را غرق ایمان می کند او
فقط زهرا، فقط زهراست بی شک
یهودی را مسلمان می کند او

حجابش تیرگی را می زداید
شبیهش تا ابد هرگز نیاید
سجودش «اهدنا»ی هر نماز است
طریق بندگی را می نماید

از او قرآن همه تفسیر می شد
به کوثر جان تشنه سیر می شد
برای خاطر او بود بی شک
نزول آیه ی تطهیر می شد

نفس هایش طراوت آفرین است
غریوش حیدری و آتشین است
شهادت می دهم، بی شک، که زهرا
تجلی همان حبل المتین است

پیمبر با وجودش خنده می کرد
علی را نور او آکنده می کرد
محبت های زهرا بی بدیل است
حسن را مهر او بخشنده می کرد

کسی که می سرایم نور عین است
عقیق سرخ و شمس عالمین است
فقط یک جمله کافی باشد او را
همین که فاطمه امّ الحسین است

قسم بر نون نور و میم مشکوة
که زهرا با عدو سازد؟ نه ، هیهات
به خون پهلویش که مانده بر در
ولای مرتضای را کرده اثبات

فدای ناله اش که بی صدا ماند
فدای چادرش که زیر پا ماند
چنین نقل است هر دو گوشواره اش ...
شکست و روی خاک کوچه ها ماند

کبوتر بود و بالش را شکستند
حریم آسمانش را شکستند
طناب آورده بودند، بین کوچه ...
غرور مرتضایش را شکستند

شنیدم عالمی فرمود: ای وای
هجومی ناگهانی بود ای وای
چنان آتش کشیدند خانه اش را
نفس هایش گرفت از دود ای وای

  • پنج شنبه
  • 28
  • دی
  • 1396
  • ساعت
  • 19:8
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران