همینکه خون ز سر مرتضی برون میزد
دل شکسته ی زینب ز جا برون می زد
همینکه حضرت حیدر به هر طرف می رفت
ز فرق پاره ی حیدر هوا برون می زد
تمام درد دلش را به زینبش می گفت
خدا رو شکر ز لبها صدا برون می زد
و گفت زینب کبری به حیدرش، خوناب
پدر ز سینه ی مادر چرا برون می زد
به پیشگاه دو چشم بهاری زینب
ببین که اشک ولی خدا برون میزد
دعای هر سحرش را درون خود می ریخت
ز چشم های عجیبش دعا برون می زد
اگر نبود دو دست کرامت حیدر
ز جای جای مدینه گدا برون می زد
شاعر: جعفر ابوالفتحی
- پنج شنبه
- 19
- مرداد
- 1391
- ساعت
- 13:12
- نوشته شده توسط
- علی
محمد