گِرفته صحنِ تو آنقدر بوی مادر را
که با تو خوانده ام آیه به آیه کوثر را
بعید نیست که آرامشِ حریمِ شما
به سمت تو بِکِشَد آهوی برادر را
ز کافری که گرفته شفا، یقین کردم
که میکِشی تنِ کفتار رختِ کفتر را
پناه گاهِ یتیمان شده حرم، وقتی
که صحن آینه دارد شمیمِ مادر را
نشد که سفره بیاندازی و کسی نَخورَد
و خانه اش نَبَرد رزقِ صد برابر را
و بعدِ قصه ی آن کوچه و دَر و مادر
چه زود باز نِمایی به روی ما ” در ” را .
- دوشنبه
- 2
- بهمن
- 1396
- ساعت
- 13:1
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محمدرضا رضایی
ارسال دیدگاه