شعر مدح حضرت زینب کبری
در انتهای عمق بی همتای عشقی
تو باطنا در جان و در ظاهر دمشقی
در بینهایت لحظه ای دیدم نهایت
اما ندیدم من نهایت در نهانت
تو فاطمههستی و زینب نام داری
در روز محشر نزد حیدر جام داری
تو حیدری و حیدری زاده تو هستی
از روز اول جرعه نوشان الستی
در باطن زیبای تو گردیده پنهان
بخشندگی و عزت و جود حسن جان
تو ظاهر و باطن همه جانت حسین است
عالم برایت هر دمی بر شور و شین است
تو بانگاه خود بسازی مثل سلمان
باشد به امید دعایت نسل سلمان
تو با نگاه خود کنی اعجاز بانو
علم و ادب گردد زتو احراز بانو
تو عالمه هستی و استاد حجابی
دریا و اقیانوس ها نزدت سرابی
اسطوره ی صبری و ایثار شجاعت
از حیدر و زهرا گرفتی این کرامت
تو با حضورت شاهکار کربلایی
زیبایی آن دشت پرخون بلایی
تو باحضور خود میان آن همه غم
آرام کردی قلب های پر زماتم
تو تک سوار خطبه های آتشینی
مانند زهرا از خلایق دل غمینی
تو دیده ای آن ماجرای تلخ مادر
تو دیده ای با گریه فرق باز حیدر
تو دیده ای آن لحظه ای را که برادر
در خواست کرده تشت آور جان خواهر
اما مصیبت های تو انگار بس نیست
بر گرد پای صبر تو انگار کس نیست
تو دیده ای اسبی و زین واژگونی
تو نیز دیدی ذوالجناح و یال خونی
تو در کنار جسم بی سر پر کشیدی
خود گفته ای که غیر زیبایی ندیدی
بانو گرفتار تو ایم بر ما نظر کن
با آن دعای مادری دفع خطر کن
باشد دعای شیعیان هر لحظه هر دم
برگرد جان عمه ات آقای عالم
عبدالحسین نوری زادگان
۲۵دی ۹۶
- دوشنبه
- 2
- بهمن
- 1396
- ساعت
- 13:41
- نوشته شده توسط
- عبدالحسین نوری زادگان
ارسال دیدگاه