خدایا مشکل از کار من مشکل گشا وا کن
بُوَد درمان من زهرا ، مرا مهمان زهرا کن
اجل از بعد زهرا منتظر بودم که برگردی
بیا امشب علی را بین شهر کوفه پیدا کن
من از تو یاد دارم فاطمه اجل وفاتی را
بیا مرگ مرا ازحق به جای من تمنا کن
نشانِ من نمیدادی اگر آن روز رویت را
کنون رخسار سیلی خورده ی خود را هویدا کن
طبیبم را بگو زینب که من دارو نمی خواهم
ز خاک چادر زهرا تو زخمم را مداوا کن
بدان ای کوفه هر چه خواستی بر من جفا کردی
گذشت آب از سرم اما تو با زینب مدارا کن
شاعر: سعيد خرازي
- پنج شنبه
- 19
- مرداد
- 1391
- ساعت
- 13:22
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه