• چهارشنبه 7 آذر 03


شعر شهادت حضرت معصومه(س) -(تا که هر دفعه دلم از دست این و آن شکست )

1155

السلام ای زینب موسی بن جعفر، فاطمه 

حضرت معصومه ی آل پیمبر، فاطمه 

مظهر الله اکبر، ای سراسر فاطمه 

می زنم از دل صدا با حال مضطر فاطمه 

 

تا که هر دفعه دلم از دست این و آن شکست 

بر لبم بانگ اغیثینی اغیثینی نشست 

بی پناه افتاده ام امشب نجاتم می دهی؟! 

پای من لغزیده از غفلت ثباتم می دهی؟! 

تشنه ی عشقم کمی آب حیاتم می دهی؟! 

شوق طوف مرقدت دارم، براتم می دهی؟! 

دل بر احسان شما بستم، مرا هم می خری؟ 

سائل کوی رضا هستم، مرا هم می خری؟ 

از فراق باغبان گلبرگ ها پژمرده است 

بر دل زهرایی ات مُهر جدایی خورده است 

خاطرت از دوری شمس الشموس آزرده است 

رنگ و رویت را مصیبت های ساوه برده است 

خواستی تا منزل جانان روی اما نشد 

آمدی تا زائر دلبر شوی اما نشد 

مردم قم یاس و نیلوفر به دورت ریختند 

دسته دسته لاله ی پرپر به دورت ریختند 

با ادب، با ذکر یا حیدر به دورت ریختند 

کوچه کوچه فضه و قنبر به دورت ریختند 

خوب شد این جا همه بیدار و شیعه مذهب اند 

گریه کن های مصیبت های عمه زینب اند 

خوب شد سنگی در این جا سوی ابرویی نرفت 

شعله ای از آسمان مابین گیسویی نرفت 

بهر غارت سینه ریزی و النگویی نرفت 

روی صحن سینه ای شمرِ سیه رویی نرفت 

خنجر کندی مداوای دلی محزون نشد 

آسمان شهر قم شش ماه رنگ خون نشد 

از روی نیزه سری این جا نمی افتد زمین 

خواهری در بین مرکب ها نمی افتد زمین 

دختری در زیر دست و پا نمی افتد زمین 

چادر ذریه ی زهرا نمی افتد زمین 

من کجا و خواندن ابیات مکشوفه کجا؟! 

ساکنان قم کجا و لشگر کوفه کجا؟! 

  • چهارشنبه
  • 4
  • بهمن
  • 1396
  • ساعت
  • 23:28
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران