دو سه ماهيست علي از غم تو ميسوزد
پشت در از شرر ماتم تو ميسوزد
دو سه ماهيست علي منتظر خندهي توست
از همان ضربٍ لگد فاطمه! شرمندهي توست
دو سه ماهيست علي روي تو را خواست نديد
قامت خم شدهات را به خدا راست نديد
دو سه ماهيست علي آه تو را ميشنود
نالههاي شب و جانكاه تو را ميشنود
دو سه ماهيست علي روز و شبش پهلوي توست
به خداوند جهان تاب و تبش پهلوي توست
دو سه ماهيست علي در بر خود ميبيند
خواب محسن پسر آخر خود ميبيند
دو سه ماهيست كه من گر چه پرستار توأم
به خدا فاطمه جان خسته و بيمار توأم
* * *
دو سه روزيست علي چيز دگر ميبيند
تكهي تخته و تابوت و شرر ميبيند
دو سه روزيست كه در حال فكاري زهرا
گه به هوشي و گهي هوش نداري زهرا
دو سه روزيست كه در روز و شبش تب داري
چقدر حرف تو با اين دل زينب داري
دو سه روزيست كه طفلان تو را ميبينم
از غم و ماتم پژمردنشان ميميرم
دو سه روزيست شبم شام غريبان شده است
حال و احوال حسينم چه پريشان شده است
دو سه روزيست كه از باغ فدك ميگويي
بين هر ناله ز سيلي و كتك ميگويي
دو سه روزيست يكي راز مگو ميگويد
حسنم يكسره در خواب عدو ميگويد ...
- پنج شنبه
- 5
- بهمن
- 1396
- ساعت
- 9:52
- نوشته شده توسط
- fotros
- شاعر:
-
حسن ثابت جو
ارسال دیدگاه