• دوشنبه 3 دی 03

 حسن ثابت جو

دریای زمزم ـ شعر شهادت حضرت زهرا(س) -(دریای زمزم بود و ساحل کوثرم را)

844

دریای زمزم بود و ساحل کوثرم را
دستان من می‌شست جسم همسرم را
ابر دو چشمانم پر از باران غم بود
می‌سوخت هجرانش تمام پیگرم را
وقتی به قرص ماه رویش پر کشیدم
گفتم خدا بشکن دگر بال و پرم را
طاقت به جسم پاک یاسم نیست یارب
آخر چگونه شویم این نیلوفرم را
دستم به هر جا خورد خُردم کرد آن شب
هم زخم پهلو هم که بازوی ورم را
اما من از تشییع و تدفینش بسوزم
آن جا که می‌بردم شبانه دلبرم را
در زیر تابوتش به خود می‌گفتم ای وای
حیدر ز کف دادی تو بانوی حرم را
شب بود و قبرستان و قبر و کودکانش
دستی به جام قبر و دستی ساغرم را
تا خواستم مدفون کنم آمد نوایی
می‌گفت آوردی گلم را دخترم را؟

  • پنج شنبه
  • 5
  • بهمن
  • 1396
  • ساعت
  • 9:54
  • نوشته شده توسط
  • fotros

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران