بس مصیبت بر سر ساقی كوثر رفته بود
صبرِ بانو روزهای آتشین سر رفته بود
از مدینه خسته و با مردمش بیگانه شد
پس برای گریه كردن جای دیگر رفته بود
خواست تا دشمن بفهمد اصلِ دین بییار نیست
بهرِ تدریس عدو زهرا دمِ در رفته بود
دید در مسجد نماز بیولایت خوانده شد
با دو دستِ پر ز نفرین پیش داور رفته بود
بیبی ما حامی اصلاح امّت بود و بس
شرح سیلی را اگر میگفت حیدر رفته بود!
كودكان فاطمه وقتی به منزل آمدند
خانه گریان بود و از این خانه مادر رفته بود
آسمان میگفت حیدر بعدِ زهرا پیر شد
بس مصیبت بر سر ساقی كوثر رفته بود
- پنج شنبه
- 5
- بهمن
- 1396
- ساعت
- 10:9
- نوشته شده توسط
- حسن فطرس
- شاعر:
-
حسن ثابت جو
ارسال دیدگاه