آتش مهر تو آتشکدهی این جگر است
که به جان از غم هجر تو کماکان اثر است
گفتم از سوی تو آرامش جان خواهم یافت
عشقت از آیهی زلزال بلا خیز تر است!!!
حرم دلشکنت پاخورش از بس خوب است
که نظر بر در آن هم شکر اندر شکر است
اکتفا هم نکنم من به دو دریا اینجا
کم اگر اشک بریزم ضرر اندر ضرر است
چشم ، بینا بشود بین حرم خواهد دید
زیر این قبهات از غیب هزاران خبر است
نالهی فاطمه (س) آید که `بُنَیَّ قَتَلوکَ”
قسمت پردگیان هم غم و خون جگر است
هر که پایش به عزاخانهی پاک تو رسد
غرق دریای عنایات تو تا فرق سر است
تو بسوزان پر پروانهی خود را به نظر
تو اگر دل بستانی چه نیازی به پر است
شمع و پروانه به وحدت برسند آبادند
خوش بحالم که ز پا تا به سرم در شرر است
هنر آن نیست که از آنچه که دارم گذرم
اگر از آنچه تو دادی گذرم این هنر است
جعفر ای غمزده برخیز ، اذان میگویند...
دست بر سینه ببر وقت سلام سحر است
- شنبه
- 7
- بهمن
- 1396
- ساعت
- 12:49
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
جعفر ابوالفتحی
ارسال دیدگاه