بسم رب الحسین(ع)
پاشو سایه ی سرم نزارکه علی ات بشه خونه خراب
تومدینه کسی نیست سلام حیدرتو بده جواب
زندگی بدون تو حتی فکرشم میده منو عذاب
شباتاصبح بیداری مثل بارون میباری
چرا اول جوونی قدت اینقد کمونه
خونه شدماتمکده آخه چندروزی شده
دیگه بوی نون تازه نمیاد ازتوخونه
میخوری زمین تاچند قدم میری
دستاتو همش روپهلو میگیری
(فاطمه یا فاطمه یا فاطمه)
وسط کوچه تنگ وقتی که مغیره راهتونوبست
چادرت رو میگرفت میکشید روخاکابی حیای پست
بمیرم روصورتت هنوزم مونده جای یه رد دست
بازوهات ورم داره ازنگات غم میباره
میبینم جای وضو داری تیمم میکنی
نگوکه میخوام برم گل یاس پرپرم
چی میشه فاطمه جان باهام یه کم حرف بزنی
بیا بشکن این سکوت سردتو
ببینم بازم بگو بخندتو
(فاطمه یا فاطمه یا فاطمه)
بگوکه قصه چیه چرا هستی این شبا به شوروشین
حرف رفتنونزن برا حیدرت تو هستی نورعین
ازنگاهت میدونم همیشه دلواپسی براحسین
تکوتنها بی گناه غرق خون وبی پناه
یه روزی می رسه که میون گودال اسیره
زیر دستو پاست تنت پرخونه دهنت
ناله ی انا الغریبت تابه آسمون میره
زینبو یه مشت حرومی پلید
سرتومیون مجلس یزید
(یاحسین غریب دشت کربلا)
شعروسبک کربلایی مصطفی اسماعیلی
مجنون الحسین(ع)
- جمعه
- 13
- بهمن
- 1396
- ساعت
- 17:38
- نوشته شده توسط
- کربلایی مصطفی اسماعیلی
- شاعر:
-
مصطفی اسماعیلی
ارسال دیدگاه