رفته ای فاطمه جان بعد تو تنها شده ام
مرد ماتم زده ی وادی غمها شده ام
من که گردان عرب را به زمین افکندم
حال از داغ تو همراه جوان تا شده ام
زندگی سخت شده برمن وفرزندانت
پدر مضطر این غم زده مأوا شده ام
ذکر لبهای یتیمان تو باشد مادر
عاجز از پاسخ این ذکر غم افزا شده ام
زینبت بستر تو جمع نکرده ست هنوز
جای خالی تورا غرق تماشا شده ام
خانه دار من غمدیده شده زینب تو
من که خجلت زده ی زینت بابا شده ام
هر شبم را به سر قبر تو احیا گیرم
بر مزارت همه شب وارد فردا شده ام
تو دعا کن که علی پیش تو آید بانو
دیگر از بهر وصال تو مهیا شده ام
- یکشنبه
- 15
- بهمن
- 1396
- ساعت
- 14:32
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه