الهى گرچه يك عمرى به نفس خود جفا كردم
ندانستم، نفهميدم كه اين كار خطا كردم
تو گفتى اين جهان سجن است و انسان هست زندانى
در اين زندان فتادم هستى خود را فنا كردم
گنه كارم ولى دل بر اميد رحمتت بستم
زخوف آتش قهرت توسل بر رجا كردم
به مهمانى خود در خانه خود دعوتم كردى
سر خوانت نشستم، توبه نزدت بارها كردم
نمك خوردم شكستم با نمكدان توبه خود را
ولى از بس رئوفى تو، به تو من التجا كردم
- شنبه
- 21
- مرداد
- 1391
- ساعت
- 11:8
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه