زمزمه فاطميه شب شهادت
--—
اين روزا دارى حرف رفتن مي زنى
قلبمو از جا مي كنى
دنبال تابوتى و فكر رفتنى
(اما همش فكر حسين و حسنى)
اشك چش حسن مي ريزه بي امون
افتاد حسينت نيمه جون
زينب مي گه يه شب ديگه پيشم بمون
دارى مي رى ، بانوى مهربونم
تنهام نذار، اي يار و همزبونم
فدات بشم ، اي يار قد كمونم
فضه مى گفت که
كار تو بوده
سه ماهه بانو
گريه و زارى
بعد تو حيدر
نداره يارى
اگه برى شروع مي شه
بي كس و كارى
فاطمه جانم فاطمه جانم
************
بانو چرا دوباره با حال خراب
دل منو كردي كباب
فداى تو دار و ندار بوتراب
جارو بدست گرفتى تو خونه ى من
با زخماى روى بدن
جلوى چشماى پر از خون حسن
درسته كه ، رنجیده خاطر استى
ولى بدون ، قلب من و شكستى
اون لحظه اى ، كه رو زمين نشستى
بشكنه دستى
كه در رو انداخت
با ضربه ى پا
به روى پهلوت
انقد نگير دست
به روى زانوت
خدا مى دونه چي اومد
بر سر بازوت
فاطمه جانم فاطمه جانم
**************
نور وجودت واسه خونه لازمه
نرو نرو يا فاطمه
ببين چجور دلم گرفته واهمه
ببين چجور دارن مي ميرن زينبين
زانوى غم بغل گرفته نور عين
بند نمياد گريه ى هر شب حسين
به من بگو ، چيكار كنم با اطفال
زينبتو، ببين كه رفته از حال
قرارمون باشه ميون گودال
مى خواى برى كه
خونه قلبم
بعد غم تو
ماتم بگیره
تو خونه ى دل
عزا بپا شه
بيت على با رفتنت
كرببلا شه
فاطمه جانم فاطمه جانم
**************
سبك : وحيد اخلاقى
شعر : اصغر چرمى
- یکشنبه
- 29
- بهمن
- 1396
- ساعت
- 17:42
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
اصغر چرمی
ارسال دیدگاه