• دوشنبه 3 دی 03

 میثم مومنی نژاد

امام رضا علیه السلام -(وقتی گره در کار شد گفتم علی موسی الرضا)

4341
5


(هر بار کارم زار شد
  گفتم علی موسی الرضا)
وقتی گره در کار شد
 گفتم علی موسی الرضا


آهویم و در دام تن
وقتی به گرداگرد من
غم حلقه ی پرگار شد
گفتم علی موسی الرضا

ای بضعه ی مدفون به طوس
ای آسمانت  خاک بوس
نامت امان از نار شد
گفتم علی موسی الرضا

باب حرم اذن دخول
ا ادخل یاابن الرسول
تا فرصت دیدار شد
گفتم علی موسی الرضا

بر زائرانت ای صنم
گفتی سه جا سر می زنم
من نیز بختم یار شد
گفتم علی موسی الرضا

ای شاهد بزم ازل
ای نامت احلی من عسل
چه لذتی تکرار شد
گفتم علی موسی الرضا

صد رنگ و بو دادی مرا
تو آبرو   دادی مرا
یک بار چون اظهار شد
گفتم علی موسی الرضا

دیوارها شد پنجره
با اشک خود بستم گره
چشمم پر از گفتار شد
گفتم علی موسی الرضا

ای عرش از تو منجلی
ای اسم اعظم یا علی
مکشوف این اسرار شد
گفتم علی موسی الرضا

هر بار با یاد غریب
با روضه ی ابن شبیب
این دیده گوهر بار شد
گفتم علی موسی الرضا

.(مصرع اول از آقای غفور زاده شفق است)

  • پنج شنبه
  • 10
  • اسفند
  • 1396
  • ساعت
  • 14:15
  • نوشته شده توسط
  • feiz

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران