تو حاضری وتو ناظر ولی به چشم نیایی
وبی تو منظره ها را نباشد هیچ صفایی
تمام هفته کشم انتظار جمعه ی وصلت
که شاید از تو شمیمی رسد به باد صبایی
گذشته جمعه پیاپی ولی خبر زتو نامد
الا تو یوسف زهرا خبر رسان که کجایی
چه کودکان که جوان گشته،پیر گشته،بمردند
به حسرت نظری بر رخ تو وجه خدایی
بس است دوره هجران زرخ تو پرده بیانداز
بیا ز بند فراقت ببخش شیعه رهایی
قلوب منتظرانت زهجر تو شده بس خون
بیا که قلب بیابد ز دیدن تو شفایی
- شنبه
- 19
- اسفند
- 1396
- ساعت
- 13:8
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه