یک درِ چوبی که میسوزد میان شعله ها
میخ های داغِ آن در از خودش سوزان تر است
پشتِ آن در فرض کن حالا که باشد مادری
از تمام دردها این درد بی درمان تر است
فکر کن با ضربه ای حالا همین در وا شود
کشتنِ بانوی خانه بعد از آن آسان تر است
از نوکِ مسمار خون میریخت بر روی زمین
دیدهء مسمار انگار از همه گریان تر است
فضه دستم را بگیر اما خودت تنها بیا
تو بیایی دردم از چشم علی پنهان تر است
کربلا وقتی اضافه بر مدینه می شود
روضه ها سوزان تر و دلهای ما ویران تر است
چشم تارش بین میدان کرد ثابت بر همه
از همه اهل حرم ارباب من عطشان تر است
شمر ، برخیز این گلو را خواهرش بوسیده است
پس بَرَش گردان که تیغ از پشت سر بُرّان تر است
گفت بالای سرش زینب ، چه شد پیراهنت ؟
پیکرت از آنچه میپنداشتم عریان تر است
- یکشنبه
- 20
- اسفند
- 1396
- ساعت
- 14:33
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
مهدی مقیمی
ارسال دیدگاه