به سرم شور سامرا افتاد
لرزه بر عرش کبریا افتاد
درد در سینه ام جدا افتاد
نای نی دیگر از نوا افتاد
باز زهر جفا شراره زده
آتش کین به ماهپاره زده
فاطمه از دو دیده خونبارد
گوئیا باز لاله میکارد
داغ جانسوز بر جگر دارد
سر به خاکی غریب بگذارد
کربلا گشته سامرا ای وای
جگری پاره از جفا ای وای
دهمین حجت خدای ودود
به مناجات در قیام و قعود
گاه استاده و گهی به سجود
دور از شهر مادریش بود
کنج زندان خدا خدا میکرد
یاد جدش به کربلا میکرد
کنج زندان اگر که تنها بود
با لب تشنه، یاد سقا بود
غربتش از صداش، پیدا بود
به لبش ذکر اربا اربا بود
سر به زانو گرفت تا پسرش
سوخت از داغ کربلا جگرش
- شنبه
- 26
- اسفند
- 1396
- ساعت
- 16:9
- نوشته شده توسط
- حاج مرتضی محمودپور
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه