زینب داره میره سفر ، با چشمایی پر ستاره
تو دستای کبودشه ، یه پیرهن پاره پاره
خدایا شد موسم پایان جدایی
میاد از سمت بهشت عطر آشنایی
میان با چشمای خونبار از آسمونا
به استقبالـش شهیـدای کربلایی
----------------------
بنفشه پوشه پیکرش ، از غم یاس و لاله ها
آتیش گرفـته دلش از ، خاطـره های کربلا
غم قحط آب و بی تابی های اصغر
تن ارباً اربا و غـرق خون اکبر
دو دست از تن جدای ساقی لشکر
به روی نیزه سر خونـین برادر
شاعر : یوسف رحیمی
- شنبه
- 29
- خرداد
- 1389
- ساعت
- 15:35
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
ارسال دیدگاه