• دوشنبه 3 دی 03

 آرمان صائمی

شعر شهادت حضرت زینب -( كمكم كن رباب تا بلكه)

748

كمكم كن رباب تا بلكه
بسترم رو قبله تا بشود
كمكم كن رباب صورت من
رو به گودال كربلا بشود

تشنگى آتشم زده اما
جرعه اى آب هم نمى نوشم
لبِ تشنه حسين من رفته
مانده آهش هنوز در گوشم

وقت رفتن رسيده خوشحالم
زنده ماندن شده پريشانيم
داغ گودال بر دلم مانده
خون گودال روى پيشانيم

من بميرم!چه ها كشيدى تو
سر اصغر به نيزه ها ديدى
خاطرت هست ظهر عاشورا؟
اضطرار حسين را ديدى؟

من رسيدم به قتلگاه اما
بدنش زير دست و پاها بود
شمر و خولى حريص تر بودند
بين آنها چقدر دعوا بود

تشنه و بى رمق به روى خاك
مادرم را همش صدا مى زد
مادرم هم رسيد در گودال
ديد او را كه دست و پا مى زد

  • پنج شنبه
  • 9
  • فروردین
  • 1397
  • ساعت
  • 10:28
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران