راه چـاره نداره ، اشـکای غربـت من
داغ هفتاد و دو گل ، شد حسین قسمت من
به خدا یادم نمی ره گریـه و آه رباب
نمی دونی چی کشیدم توی مجلس شراب
سوخت دلم با تب تو ، خیزران و لب تو ، کاش می مرد زینب تو
----------------------
بعد از اون غروب غم ، دل من خونه هنوز
مثه زلـف تو رویِ ، نی پریشـونه هنـوز
وقتی بوی سیب سرخ پیچید تو دشت کربلا
می دیدم سر حسینم و رو اوج نیزه ها
امون از کرب و بلا ، که تن خون خدا ، موند به زیر دست و پا
« حسین دار و ندار دل من ، شهید بی غسل و کفن »
شاعر : یوسف رحیمی
- شنبه
- 29
- خرداد
- 1389
- ساعت
- 15:42
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
یوسف رحیمی
وحید