رفت از دست من اخر رمضان من نفهمیدم و او رفت چسان
سپری شد سحر و افطارش نرود از دل من اثارش
اه ماه رمضان یادت خوش نشوی در دلم هرگز خامش
کاش هرشب شب زیبایت بود لحظه لحظه به دلم جایت بود
کاش دائم تو کنارم بودی در همه عمر تو یارم بودی
کاش بودی همه ی زندگیم عزّت و ابرو و بندگیم
بهترین ماه تو در دل بودی در بر دوست تو منزل بودی
می روی و دل من می گیرد ماه من بی تو دلم می میرد
پیش معبود وساطت کردی پهن تو خوان عبادت کردی
با تو اوقات خوشی داشت دلم بذر خوبی ز تو می کاشت دلم
رمضان بی تو دلم تنگ شود می روی و دل من سنگ شود
رمضان جای تو خالیست مرو بی تو در دل چه ملالیست مرو
سحر و روزه و افطارت کو؟ خود بگو با دل من یارت کو؟
رمضان با گل نرگس رفتی؟! ماندم و بی کسی و بدبختی!
رمضان این دل من می سوزد دل من دیده به در می دوزد
رمضان یک خبر از یار بده بر دلم مژده ی دلدار بده
رمضان صاحبم از من راضیست؟ یا که از روزه ی من ناراضیست؟
خدمت یار سلامم برسان درد و دلها و کلامم برسان
گو به مهدی دل من قابل کن فیض دیدار رخت شامل کن
شاعر:گمنام
- سه شنبه
- 24
- مرداد
- 1391
- ساعت
- 10:53
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه