ای پرستوی علی گو چه شده بال و پرت
چشم وا کن مگر افتاده علی از نظرت
تو سپر بهر علی در وسط کوچه شدی
پشت در هم سپر سینه ی تو شد پسرت
کاشکی زودتر از تو بروم تا؛بانو
خبر سوختنت را ببرم بر پدرت
دستمالی به سرت بسته ای و میسوزم
به گمانم که در سوخته خورده به سرت
حسن از غصه ی تب کردن تو تب کرده
نکند باز به آن کوچه فتاده گذرت
دست بردار زدیوار و کمی راه برو
سخت باشه به تو؛ انگار شکسته کمرت
******
شائق
- دوشنبه
- 20
- فروردین
- 1397
- ساعت
- 22:27
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه