می سوزد این فلک همه از سوز آه من
یارب گرفت در وسط کوچه ماه من
او یک تنه برای علی یک سپاه بود
افسوس بین خاک نهان شد سپاه من
حالا کجا روم به که گویم غم دلم
نه سال بود سینه ی صدیقه چاه من
خیزو ببین که فاتح خیبر زپا نشست
برگرد ای همیشه تو پشت و پناه من
وقتی زدند فاطمه را بین کوچه ها
ای کاش بسته بود در آنجا نگاه من
یادم نرفته است به در تکیه دادنت
در تکیه گاه تو شد و تو تکیه گاه من
از کوچه ای که راه تو سد شد نمی روم
اما مغیره سبز شود بین راه من
*******
شائق
- دوشنبه
- 20
- فروردین
- 1397
- ساعت
- 22:30
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه