زمینه شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام
کنج زندونمو
بی تاب و مضطرم
کاشکی پیشم بیاد
معصومه دخترم
می باره اشک غم
از چشمای ترم
وارث غربت
زهرا و حیدرم
تو این قفس پر از جراحتمو
مثه کبوتری شکسته پرم
تموم آرزوم همینه فقط
سرم باشه رو پاهای پسرم
از دست یک نامرد
مثل مادرم افتادم از پا
میخونم وای مادر
وقتی دستشو میبره بالا
چشمام بارونی شد
به یاد غم و غصه ی زهرا
بنددوم
دستام یخ کرده و
میلرزه پای من
اینجا تاریکه یا
تار چشمای من
چشمام کم سو شده
زخمیه پیکرم
حال وروز منو
میبینه مادرم
شدم اسیر سندی یهودی
شکسته ساق پامو با لگدش
میاره پیشم اسم مادرمو
امونمو بریده حرف بدش
بسکه ضربه خوردم
نمازام همه شده نشسته
هر صبح و شام حرفه
ناروا دل منو شکسته
از بس آزار دیدم
شدم از زمونه دیگه خسته
بندسوم
روزه میگیرم و
افطارم غم شده
اشک چشمام واسه
زخمم مرهم شده
شاهد غربتم
خونِ رو پیرهنه
دردای تو دلم
آتیشم میزنه
کجای دنیا میندازن تو قفس
پرنده ای رو که شکسته پَره
با ناسزا می سوزونن دلی رو
که از غم جدایی دربدره
چهارده سال توزندون
تو دلم هنوزم پردرده
پیر و زمینگیرم
نفسم دیگه بر نمیگرده
دست سنگین یک
یهودی با صورتم چه کرده
بندچهارم
دست و پام بسته با
زنجیرو آهنه
دشمنبه قصد کشت
روزو شب میزنه
گفتم یا فاطمه
از ضرب بی هوا
میسوزم از عطش
با یاد کربلا
پر از جراحتم شبیه حسین
غریب و بی کسم شبیه حسن
دلم ميخواد بمونه اینجا تنم
بدون سر بدون غسل و کفن
شکر خدا اینجا
ناموسم نشد اسیر دشمن
پیش چشم خواهر
روی نیزه نمیره سرمن
اما تو کربلا
دل عمه مارو سوزوندن
- سه شنبه
- 21
- فروردین
- 1397
- ساعت
- 8:31
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
گروه شاعرانه ها سبک
ارسال دیدگاه