آفتاب محض رويت را ملك تا ديده اند
بوسه از خاک کف پایت هزاران چیده اند
در مسير گام هايت بال و پر مي گسترند
هوش را بردی ز آن ها در رهت خوابیده اند
حوریان از بس که زیبایی، به زیبایی تو
غبطه ها خوردند و از رخسار خود نالیده اند
اختران آسمان مجذوب نور چشم تو
طعنه بر خود می زند هرگز کجا تابیده اند
کهکشان راه شیری کهکشان های دگر
دود اسپندی شده دور سرت گردیده اند
شادی و شور و شعف از عرش اعلا می رسد
تا حسین بن علی نام تو را نامیده اند
مانده ام از وقت میلادت که وقت شادی است
پس چرا دور و برت هم گریه هم خندیده اند
- دوشنبه
- 27
- فروردین
- 1397
- ساعت
- 15:27
- نوشته شده توسط
- حسن فطرس
- شاعر:
-
حسن ثابت جو
ارسال دیدگاه