الطاف تو شد مرحمتِ لیل و نهارم
ابري شدهام رخصتي اي يار، ببارم
در رقص طنابم نگهي كن كه بداني
از عشق تومنصور شدم بر سر دارم
با آمدنت زندگيام تازه شد، اي دوست
هر چند عدو فكر كند بيكس و كارم
از پاي نينداخت مرا طعنه ی دشمن
تصوير نگاهت به خدا هست قرارم
پیچ و خم گیسوی شما حرز گره زاست
غیر از تو کسی نیست به او دل بسپارم
از طايفهي زخمي و از واديِ اشكي
من سرخوش از اينم كه گرفتار نگارم
تا ذكر تو بر روی لب، آبادترینم
تا نام تو را می برم هر لحظه بهارم
- دوشنبه
- 27
- فروردین
- 1397
- ساعت
- 15:56
- نوشته شده توسط
- حسن فطرس
- شاعر:
-
حسن ثابت جو
ارسال دیدگاه