قلم برمی داری هوایی میشم
داری باز یه رنگین کمون می کشی
من اون هفتِ کوچیکِ نقّاشیتم
که داری براش آسمون می کشی
من و از خودم می کَنی و به جاش
میچسبونی رو سینه ی کاشیات
شدم مثل اون بچه آهویی که
کشیدی پاهاش و تو نقّاشیات
یه جایی از این صفحه جای منه
همون جا که صحن عتیق تو اِ
یه عمری میام و حسودیم شده
که اون بچه آهو رفیق تو اِ
دارم پاک میشم من از دفترت
خودت کاری کن تا از اینجا نرم
بزار سنگ صحنت بشم مهربون
بمونم همینجا کنار حرم
چقد دفترت آینه کاری شده
چقد بِت میاد رنگ ایوون طلا
دلم تیکه تیکه س بچسبون من و
کنار یکی از همون آینه ها
نه کفتر نه آهو نه کاشی نه سنگ
گمونم مُقّوا باشم بهتره
میشم جلد دفترچه ی بچه ها
که تو دفتراشون پر از کفتره.
- دوشنبه
- 3
- اردیبهشت
- 1397
- ساعت
- 22:19
- نوشته شده توسط
- محسن ناصحی
- شاعر:
-
محسن ناصحی
ارسال دیدگاه