به خسته حالیم ای پادشاه ارحمنی
به اشک چشم ترم یا اِله، ارحمنی
کشاندهام سرِ این سفره اعترافم را
نمانده از نفسم غیر آه ارحمنی
کرم نما کمی آغوش خویش را وا کن
رسیده بندهی گم کرده راه ارحمنی
به قدرِ خوبیِ تو با گناه آمدهام
مکن عقوبت این روسیاه ارحمنی
شکسته بال و پرم، خستهام، نگاهم کن
پناه ده به منِ بیپناه ارحمنی
بریدهام من از این نفْسِ خانمان سوزم
جدا شدم دگر از هر گناه ارحمنی
هزار مرتبه بخشیدی و خطا کردم
دوباره خستهام از اشتباه ارحمنی
میان میکدهات ناله میزنم آقا
فقط به خاطر قدری نگاه ارحمنی
حسین از منِ آلوده دستگیری کرد
در آمدم به چه سختی ز چاه ارحمنی
- چهارشنبه
- 12
- اردیبهشت
- 1397
- ساعت
- 21:52
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
رضا باقریان
ارسال دیدگاه