تو که در چشم ما کاشانه داری
میان اشک هامان خانه داری
تو که زیبا ترین شعر خدایی
حدیث عاشقی ما شمایی
به لبخندی دلم را زیر و رو کن
مرا با گریه ام با آبرو کن
برای قتل ما لبخند کافیست
سرم بر پیکرم امشب اضافیست
کجا بردی دلم را حضرت عشق
تناور کن غمم را حضرت عشق
مسوزان بیشتر از پیش ما را
به بادم ده به دست خویش آقا
شنیدم گریه کن می خواهی آقا
کمی از اشک من می خواهی آقا ؟
مرا بر نوکریت می گماری
سیاهی لشکرم لازم نداری ؟
به دردت می خورم ارباب شاید
دل من هم به کار تو بیاید
دم در مانده ام آقا بیایم ؟
اجازه می دهی اینجا بیایم ؟
دلم در ساخت روضه رفیع است
فضای عشق بازی ها وسیع است
اگر لاتم اگر مجنون خدا خواست
هزارات حر از این روضه به پا خواست
شاعر: ؟؟؟
- چهارشنبه
- 25
- مرداد
- 1391
- ساعت
- 13:55
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه