الهی الهی
ازپا نشستم آخر
چشمم بوَد سوی در
تا که بیاید کوثر
بیا ببین ای یار وغمخوار
چون تو بوَد دستم به دیوار
******
الهی الهی
چگونه زنده ماندم
از دیده خون افشاندم
حدیث غربت خواندم
اگرچه من اصل نمازم
خود عاشق رازو نیازم
*****
الهی الهی
منم که تنها هستم
علیِ اعلا هستم
دلتنگ زهرا هستم
شد بسته چشم تار حیدر
واشد گره ز کار حیدر
*****
الهی الهی
ببین که رفتم از حال
شد قامتم از غم دال
هستم به یاد گودال
اگرچه در تاب و تبم من
ولی به یاد زینبم من
*******
- دوشنبه
- 14
- خرداد
- 1397
- ساعت
- 17:21
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه