شهادت امیرالمومنین(ع) در شبهای قدر
تا که شمشیر به فرقم جا شد
کمر زینب کبری تا شد
ناله فزت و رب الکعبه....
زده شد شور عزا برپا شد
ز جنان احمد مختار رسید
صاحب غصه و غم زهرا شد
آمده با قد خم جبرئیل
بین محراب دعا غوغا شد
زنده شد داغ و غم کوچه و من
همه آثار غمش پیدا شد
خون دل بود که از فرقم ریخت
روز اتمام همه غمها شد
فکر زینب بخدا کشت مرا
حافظ جانش اگر سقا شد
همه فکرم بخدا کرببلاست
سر یک سر چقدر دعوا شد
شمر و خولی و سنان زخم زدند
نیزهها بود که در تن جا شد
نیزهها در تن مظلوم شکست
سر جدا گشت ولی بلوا شد
زینبم وای خدایا آمد
شاه لب تشنهی ما تنها شد
دختری داد زد ای عمه مرو
معجر غرقه بخونم وا شد
پاره پاره بدنی بود و کفن
بوریا جای کفن پیدا شد
- دوشنبه
- 14
- خرداد
- 1397
- ساعت
- 19:26
- نوشته شده توسط
- حاج مرتضی محمودپور
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه