بالا نرفت سوز صدایی که داشتم 
کاری نکرد ذکر و دعایی که داشتم 
حال و هوای پاکیَم از دست رفته است
یادش بخیر حال و هوایی که داشتم 
دیروز اشک چشم من هر لحظه میچکید
امروز نیست اشک و بکایی که داشتم 
از بسکه با هوای و هوس خو گرفتهام 
دیگر دراز نیست دست دعایی که داشتم 
یادش بخیر زمزمههای خداییام
حالا کجاست سوز و نوایی که داشتم
دیگر جسور و رو سیه و خیره سر شدم
بر لب نمانده ذکر خدایی که داشتم 
شرمندهام که با شهدا قهر کردهام
با یادشان چه شور و صفایی که داشتم 
یادش بخیر جمعه که میشد غروبها
همراه گریه زمزمههایی که داشتم 
با معصیت ز سینهی من پر کشیده است 
حال و هوای کرببلایی که داشتم
                    
- پنج شنبه
- 17
- خرداد
- 1397
- ساعت
- 10:35
- نوشته شده توسط
- جواد
- شاعر:
- 
                            رضا باقریان

 
                 
                 
                
                 
  
   
  
  
  
  
  
  
                                 
                                 
                                 
                                 
                                 
                                
 
     
     
     
     
                
                
ارسال دیدگاه