بگو که نیستی فقط، خدای جانمازها
بگو که چارهسازی و خدای چارهسازها
بگو که نیستی فقط، خدای در سجودها
تو در قیام سروها، تو در خروش رودها
تو در هوای باغها، میان شاهتوتها
تو بر لب قناتها، تو در دل قنوتها
تو خوبی و نمیرسی به داد خوبها، فقط
تو هر دمی کنارمی، نه در غروبها فقط
تو را میان گریه و میان خنده دیدهام
تو را میان هجرت و پر پرنده دیدهام
تویی، تو رازِ آخرین تبسم شهیدها
تو در سرود بادها، تو در جنون بیدها
شنیدهام بهشت تو، بهار مهر کوثر است
همان بهشت محشری که زیر پای مادر است
خدای من! چه بی خبر، قدم زدم کنار تو
رفیق من! چه دیر آمدم سرِ قرار تو
قرار من! قرار لحظههای بیقرار من!
خدای من! یگانهی همیشه در کنار من!
- جمعه
- 18
- خرداد
- 1397
- ساعت
- 15:54
- نوشته شده توسط
- جواد
- شاعر:
-
قاسم صرافان
ارسال دیدگاه