یک چشمه از عنایت چشم شما، عسل
خوشرنگ تر ز سرخی رنگ طلا، عسل
بسم الله است ذکر شروع عریضه ها...
اما شروع می شود این شعر با، عسل
امشب من از سبوی لبت باده می خورم
شیرین نموده تلخی کام مرا، عسل
چون کودکی که خوب بچسبد به مادرش
چسبد ز دست پاک تو بر کام ما، عسل
پس بر کویر قلب خرابم عسل بریز
در ساغرم به جای شرابم عسل بریز
جای دوات جوهر قرآنمان، عسل
امضای پای برگه ی ایمانمان، عسل
دیگر نیاز نیست به قند و به نیشکر
چون هست جای قند به قندانمان، عسل
دیگر نمی رویم سراغ طبیب ها
درمان حال و روز پریشانمان، عسل
این از خواص باده ی ابن الکریم هاست...
...گر می چکد زکاسه ی چشمانمان، عسل
جای شراب ما، ز عسل مست می شویم
با یاد ابن شیر جمل مست می شویم
امشب گرفته است حسن در بغل، عسل
ذکر لبان او شده احلی من ال، عسل
بر نو عروس مادر سادات، از کرم
هدیه نموده خالق عزوجل، عسل
بابا همین که از لب تو بوسه چید، گفت:
شیرینی دهان تو قند و عسل، عسل
از بسکه خوش سخن شدی و خوش دهن شدی
گشته کلام ناب تو ضرب المثل، عسل
احلی ترین سلاله ی زهرا خوش آمدی
شاگرد رزم حضرت سقا خوش آمدی
وقتی به روی دست پدر خنده می کنی
زیبا رخان عصر، تو شرمنده می کنی
از بس که رفته ای تو به مادر بزرگ خویش
نام و نشان فاطمه را زنده می کنی
همچون پدر نفوذ نگاه تو محشر است
این بنده زاده را، به نظر، بنده می کنی
امشب اگر که پا به سر چشم من نهی
قلب مرا ز مهر خود آکنده می کنی
ما را بیا برای خودت انتخاب کن
نانی بده به دست گدا و ثواب کن
بابا اگر نبود، عمو تکیه گاه توست
او زهره است و مشتری یک نگاه توست
رخسار خود بپوش مبادا نظر شوی
زیبا شدی چقدر، همین اشتباه توست
اذن از عمو گرفتی و رفتی به قتلگاه
در بین خیمه عمه ی تو چشم به راه توست
دیگر رسیده لحظه ی وصل تو با پدر
دیگر فضای دشت پر از سوز و آه توست
بی غیرتان کمر به قتال تو بسته اند
آن شیشه ی پر از عسلت را شکسته اند...
- جمعه
- 18
- خرداد
- 1397
- ساعت
- 16:8
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه