بگذارید بر احوال خودم گریه کنم
نیمه شب گشته و برحال خودم گریه کنم
چند سالیست گنه دور وبرم می گردد
بر سیه رویی هر سال خودم گریه کنم
من الف بودم و بار گنهم دالم کرد
بر قد تا شده و دال خودم گریه کنم
بخت یارم نشد و آخر عمری باید...
بنشینم که بر اقبال خودم گریه کنم
هر چه من فال گرفتم همگی بد آمد
باید از این بدی فال خودم گریه کنم
هربلایی سرم آمد به خدا حقم بود
کاش بر زشتی اعمال خودم گریه کنم
پروبالی که شکسته به سما هم نرود
باید از بی پری و بال خودم گریه کنم
- دوشنبه
- 21
- خرداد
- 1397
- ساعت
- 16:6
- نوشته شده توسط
- جواد
- شاعر:
-
حبیب باقرزاده
ارسال دیدگاه