نام تو که بردم دهنم غرق عسل شد
اول قلمم راهی میدان جمل شد
شمشیر تو برنده تر از دست اجل شد
کار علی اینبار به تدبیر تو حل شد
از هر طرفِ لشکر اگر تیر ببارد
اینبار علم تکیه به دستان تو دارد
سرمشقِ علمدار شدن را تو نوشتی
بر سینه ی ما نام حسن را تو نوشتی
سرسبزی گل های چمن را تو نوشتی
هم نافه ی آهوی ختن را تو نوشتی
تو زینت دامان رسول دو سرایی
تو راهبر و راهرو و راهنمایی
خوب است فدایی تو باشیم همیشه
مشغول گدایی تو باشیم همیشه
سرمست و هوایی تو باشیم همیشه
معبود خدایی تو باشیم همیشه
ما لقمه ی نان از سر این سفره گرفتیم
روزی خود از مادر این سفره گرفتیم
تو سید و سالار جوانان بهشتی
تو قسمتی از لولو و مرجان بهشتی
داوود تویی، قاری قرآن بهشتی
یوسف تویی و رونق کنعان بهشتی
والله که من جز تو کس و کار ندارم
هیهات قدم بی تو به جنت بگذارم
توحید تو در آیه ی تطهیر نیامد
شرح کرمت در دل تعبیر نیامد
ایمان تو در دفتر تفسیر نیامد
گشتیم ولی مثل تویی گیر نیامد
ای لرزه به اندام تو از خوف خداوند
باید همه جا بر سر تو نور ببارند
ماییم گدایی که سر راه تو هستیم
پشت در میخانه ی تو کاسه به دستیم
این بار سر سفره ی سادات نشستیم
از سبزی عمّامه ی زیبای تو مستیم
تا نور به اقطار سماوات بپاشیم
ای کاش غبار روی نعلین تو باشیم
سرّی که در آن نور نهان بود تو بودی
نرگس به شقایق نگران بود، تو بودی
زهرا نَفَس و آنچه که جان بود تو بودی
تا صورت پیوند جهان بود تو بودی
ما غیر شما علّت ایجاد نداریم
محکم تر از این نیست دلیلی که بیاریم
حبّت به دل خصم علی جا شدنی نیست
والله که مانند تو پیدا شدنی نیست
این بند غلامی ز دلم وا شدنی نیست
تکذیب شود وعده ی زهرا؟! شدنی نیست
تا بوده چنین بوده و تا هست چنین است
فردای غلامان تو فردوس برین است
- یکشنبه
- 3
- تیر
- 1397
- ساعت
- 20:28
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
وحید محمدی
ارسال دیدگاه